source :

 

فغان كه در پس پاسخ  و  لبخند

دل خنداني نيست.

 

سال 82 نيز گذشت؛

به سال هاي تباهي ايران زمين، سالي دگر افزوده شد و نسلي كه نگران كشور و آينده خويش است، 12 ماه خاكستري و بي نور ديگر را پشت سر گذاشت. نمي دانم مطابق با روزشمار كهن ايرانيان در چه سالي هستيم اما گمان مي كنم بيش از 2560 سال از زمان تاسيس سلسله هخامنشيان مي گذرد و عددي تقريبا برابر با همين را نيز مي توان، به عنوان معياري براي شمارش روزگاران تيره ساكنان اين فلات پهناور عنوان كرد. روزگاري شاهان با زور بازوي ما سرور جهان مي شدند با اين حال ما  در زير شكنجه و شلاق همان شاهان دين پناه، ثانيه هاي عمر را رج مي زديم و زماني طعم تلخ تازيانه تحقير بيگانگان را مي چشيديم، به نام قوم بازنده جنگ. تفاوتي نداشت: ستم همان بود، گهگاهي در لباس دوست رخ مي نمود و گاهي در جامه ي خصم. يا هوس جهانگشايي به خاطر ملوكانه ي شاهان ما خطور مي كرد يا سلاطين همسايه...

 بگذريم؛ بازگو كردن تاريخ سراسر فاجعه ي ميهن چندان دلچسب و گوارا نيست! آنهم براي هم ميهنان گرفتار در خانه ي آبا و اجدادي، كه در فضاي عطرآگين نظام اسلامي تنها تفريحشان شنيدن مرثيه و اشك ريختن است. گريستن به خاطر حماقت هايي كه در طول قرن ها مرتكب شده ايم: به قول بامداد شاعر:

 

كفاره ي ناداني ما چندان سنگين است

كه به جبران اش ديري بايد

هر زمان منتظر فاجعه ئي ديگر باشيم.

 

نيم نگاهي به سال گذشته و به خاطر آوردن چند رويداد، خالي از فايده نيست: سالي را كه پشت سر گذاشتيم با تجربيات و اتفاقات تلخ و شيرين فراواني همراه شد، مضحك ترين حوادث، ديپلماسي مبتني بر عزت، حكمت و مصلحت ياران كمال خرازي و حسن روحاني پيرامون موضع آژانس انرژي اتمي بود كه برگ زرين ديگري به كارنامه درخشان و نوراني نظام مردم سواري ديني افزود. گويا پيامدهاي آن هنوز لبخند بر لب اغيار مي آورد.

اگر از سريال محمد البرادعي و آژانس انرژي اتمي و شوراي حكام بگذريم، بايد به تحصن نمايندگان اصلاح طلب و تحريم انتخابات از سوي آنها اشاره كنيم، قشر وسيعي از مردم بار ديگر و اين بار رساتر از هميشه، چشم در چشم جمهوري اسلامي فرياد زدند: نه! پاسخي منفي به تمام نامردمي هاي برخاسته از ذهن و روح فرمانروايان تهران.

در بحبوحه ي گذر اوراق تقويم سال82، محك مردم، كم عياري بسياري از مدعيان دروغين اصلاحات را روشن شد. مرحوم محمد خاتمي با برگزاري اين انتخابات فرمايشي و ضد مردمي، ميخي محكم به تابوت سرنوشت سياسي خويش زد. تا خوانندگان كتاب هاي تاريخ در فرداي ايران، مطمئن شوند تنها دكتر مصدق بود كه حقوق مردم را قرباني مصلحت نمي كرد! از سوي ديگر كساني نيز از قافله ي شكست خورده و بي قافله سالار اصلاحات به صفوف رفرميستهاي واقعي پيوستند، از آن جمله بايد به محمد رضا خاتمي و بسياري ديگر از اعضا حزب مشاركت و مجاهدين انقلاب اسلامي اشاره كرد. آنچه از گفتگوهاي اخير ايشان بر مي آيد حركت آنها به سوي يك جمهوري سكولار است، سيستمي كه پايه گذاري آن هدف بسياري از نخبگان ايران مي باشد.

 اگر بخواهيم نام يكي از نمايندگان را ذكر كنيم بي اختيار نام فاطمه حقيقت جو به ذهن خطور مي كند، به جرات  مي توان گفت حق گوترين كس ميان تمام نمايندگان، فاطمه حقيقت جو بود كه به قولي، بايد از او به عنوان مردترين نماينده مجلس ششم ياد كرد. نطق هاي پيش از دستور او، امان محافظه كاران را بريد و به همين دليل حتي با داشتن مصونيت پارلماني او را به بيدادگاه كشاندند و اكنون نيز ممنوع الخروج شده است.

 بسياري از اصلاح طلبان واقعي اكنون خود را به عنوان اپوزيسيون مطرح مي كنند و به گمان من اين بزرگترين دستاورد سال 82 مي باشد. با پايگاهي كه اين اصلاح طلبان در ميان مردم و به ويژه در ميان دانشجويان دارند به نظر مي رسد در آينده نزديك بتوانند در معادلات سياسي تاثير گذار باشند و با همراهي اپوزيسيون خارج از كشور مي توانند فشارهاي بيشتري را به نظام حاكم بر ايران وارد كنند.

سهيل س

 

source :

صفحه اول