source :

  سفره هفت سين تهي از سيب و سبزه و ...

با آنكه ميان من و خاك وطن ام كوهها و رودها و درياهاي بسياري وجود دارد: اما دلم مثل هميشه، در كنار دل ِ دريادلاني مي تپد كه به اميد آزادي ايران و براي سعادت ايرانيان، به جنگ قبيله قابيل رفته اند. اگر روزها و شب هاي سرب آلود مرا وادار به جلاي وطن كرد با اين حال نتوانست شعله ي مهر نشسته در هزار توي قلب مرا خاموش كند. در ژرفاي تمام اين نااميديها و ناگواريها، همواره جا پاي اميد را ديده ام. و در پس پرده ي ظلمتي كه ايران را به بند كشيده، دل به دميدن سپيده اي بسته ام كه با هر انكار شب، بيشتر به آن ايمان مي آورم. در غربت، در ميان مردمي كه نمي دانند ايراني كيست، هفت سين چيست، اگر مجالي به دست آيد سفره ي هفت سين را خواهم گسترد. اما به جاي هر سين آن نام عزيز در بندي را مي گذارم كه در دستان خون آلود جلادان جمهوري جنون اسير است.

در اين بهار، اكنون كه مي توانم به تماشاي شكوفايي طبيعت بنشينم، ياد كساني كه ماههاست در سلول هاي انفرادي گرفتارند، شيريني پنهان شده در مناظر پيرامون را تلخ مي كند.

وقتي كه نامه ي دختر انصافعلي هدايت را مي خوانم، چه پاسخي به خود مي توانم بدهم؟ چگونه مي توانيم در غم دوري پدر از او و خانواده اش شريك نباشم؟

اي خواهر دلخسته، نسرين محمدي، هرگز گمان مكن ما ايرانيان، رنج هاي جان فرسايي كه برادران تو، اكبر و منوچهر در اين سال ها تحمل كرده اند، از ياد مي بريم. گمان مكن، اندوه نهفته در سينه پدر و مادر تو را فراموش مي كنيم.

احمد باتبي، برادر بزرگوار، تاريك روزهايي بر من گذشت كه صلابت تو تنها تكيه گاه ام بود.

اكبر گنجي را به ياد داريم؟ مقالات او درصبح   امروز، عصر آزادگان، خرداد و فتح؛ نورافكني بود كه تاريكخانه اشباح را روشن مي كرد. اكنون او در تاريكخانه چه حس و حالي دارد؟ براي راستگويي و شهامت اش چه بهايي را مي پردازد؟

مي توان نام هاي بسياري را در ذهن ها زنده كرد، اما نام ها مگر چه تفاوتي با هم دارند؟ انسان آزادمنش، به انديشه هايش زنده است، نه به نام و القابش.

اگر استبداد باز هم در اين خاك فرمانروايي كند، ما به وظيفه ي خويش عمل مي كنيم؛ فانوس شب ستيزي را كه از دستان سعيدي سيرجاني ها، پوينده ها، مختاري ها، گرفته ايم به دستان توانمند جوانان فردا مي دهيم.

سهيل س

 

source :